۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

دلتنگیهای من

دلم گرفته . حالم خرابه. بی حوصلم . حوصله هیچ کسی و هیچ چیزی رو ندارم . دلم میخواد گریه کنم . :-(
میرم یاهو مسنجر رو باز میکنم شاید کسی باشه یخورده باهاش حرف بزنم . از 61 نفری که اونجا دارم یک نفر چراغش روشن نیست . چراغ همه خاموشه . یه خورده به صفحه یاهو مسنجرم نگاه میکنم از بالا تا پایین، دلم بیشتر میگیره ، مثل اینکه اینها هم روشون رو از من برگردوندن . :-( .
میرم سایت یاهو رو باز میکنم ، وارد Games میشم یخورده از این بازیهای آنلاین بکنم شاید یکم فراموش کنم. کلیک میکنم ، یه صفحه باز میشه بعد از چند لحظه خطای جاوا میگیره ، میگه دستگاهت جاوا نداره . یعنی نمیتونم بازی کنم . یه خورده باهاش ور میرم ، ولی نمیشه . اعصابم خرابتر میشه. :-(
میخوام برم خبر بخونم ، هر کاری میکنم دستم نمیره یه سایت خبری باز کنم، میدونم که هر چی رو باز کنم بخونم بجزاعصاب خوردی و جنگ و دعوا چیزی نیست . بی خیالش میشم. :-(
زل میزنم به مانیتور . با خودم میگم برم وبلاگ گردی ، یه وبلاگ باز میکنم ، شروع میکنم به خوندن ، میخونم ولی فقط چشمهام روی کلمات حرکت میکنند. مغزم همراهی نمیکنه داره برای خودش در دنیای دیگه ای سیر میکنه. چشمم کلمات روبروم رو میخونه ولی مغزم داره تمام اتفاقات این چند روز گذشته رو مرور میکنه. :-(
همیشه شنیدم که میگن خانواده محل آرامش و امنیته. آرامش ، چه کلمه غریبی ، چرا من پیداش نمیکنم. چرا خانواده من این حس رو به من نمیده ؟ نه تنها نمیده بلکه برعکسش رو هم میده. احساس میکنم که خانواده من دیگه کارکرد مفیدش رو از دست داده.!!! :-(
واقعا آشفتم، نگرانم ، دلم میخواد گریه کنم . آره ، دلم میخواد گریه کنم، اونم با صدای بلند . دلم میخواد یکی باشه که بهش اعتماد کنم و براش حرف بزنم ، شاید هم سرم و بزارم رو شونه هاش و گریه کنم. شاید اینجوری آرومتر بشم. انکار نمیکنم که الان واقعا دوست دارم اون طرفم یه جنس مخالف (یه دختر باشه) . چرا دروغ بگم ، آره دوست دارم یه دختر باشه ، یکی که دوسش داشته باشم . سرم و بزارم رو شونه هاش و ... .
دلم میخواد برم یه جایی که هیچ کس نباشه، من باشم و تو (تویی که هنوز نمیدونم کی هستی و کجایی !!! اصلا نمیدونم منم در این دنیا کسی رو دارم یا نه) . (ترجیحا از این جزیره های یه نخلی وسط اقیانوس ) . جایی که دست هیچکس به من نرسه. دلم نمیخواد دیگه به چیزی فکر کنم . دیگه خسته شدم از اینهمه تنش :-( .
همچین جایی رو برای خودم تصور میکنم ، ولی ... ، فوری ابرهای بالای سرم رو به هم میریزم. آخه میدونم که نمیتونم خودم رو گول بزنم و از واقعیت فرار کنم . یه کسایی هستن در زندگی که خودمون انتخابشون میکنیم برای معاشرت و رفت و آمد. یعنی کاملا دست خودمونه که تا وقتی با یه نفر احساس آرامش میکنیم باهاش بمونیم و اگر روزی احساس کنیم که بودن با اون شخص برامون دیگه جذاب نیست ولش میکنیم. مثل گروه دوستان .
ولی تا حالا شنیدین که کسی خودش پدر و مادر و خواهر و برادرش رو خودش انتخاب کرده باشه ؟!!! اینها دیگه انتخابی نیست چیزی که به هر حال به آدم تحمیل شدن. کسانی هستن که در تمام دنیا و تاریخ یه دونش رو از هر کدوم داری و قابل تعویض و پس دادن هم نیستن. یعنی دیگه پدر یا مادر یا خواهر یا برادر دوست آدم نیستن که بگیم بی خیالش میشیم یا ولش میکنیم . تنها کاری که میتونی بکنی تحمله و پیدا کردن راه حلی برای سازش. ولی وای به روزی که دیگه این جمع نتونه با هم کنار بیاد. انوقته که دیگه ... :-(
ای کاش الان کنارم بودی ، ای کاش بودی و در بغلت گریه میکردم . ای کاش بودی ...
احساس بدی دارم. شاید اینها نتیجه گناهان من باشه. (حتما گناهم خیلی کبیره بوده . )
صبح که از خواب پا میشم همش منتظر یه اتفاق بدم. خیلی احساس بدیه. خدا کنه شما تجربه نکنید.
ای کاش بودی و دستهات رو میگرفتم شاید کمی احساس آرامش میکردم. فکر میکنی من و تو میتونیم با هم احساس آرامش کنیم ؟ در کنار هم . واقعا چرا باید دو نفر که همدیگه رو دوست ندارن و از بودن در کنار هم خوشحال نیستن یه نفر و یا چند نفر دیگه رو خودخواهانه به جمع غم انگیز دو نفره خودشون وارد کنند؟ آخه اونها چه گناهی کردن. اونها هم ناخواسته و از همه جا بیخبر یهو وارد بازیی میشن که خودشون شروع نکردن ولی مجبورن ادامش بدن . به نظر من خیلی ظالمانست. :-(

ای کاش بودی ، شاید در کنار تو آرامش پیدا میکردم . دلم میخواد نوازشم کنی و من هم نوازشت کنم. دلم میخواد تو رو داشته باشم ، ولی هنوز نمیدونم کی هستی و کجایی . بعضی وقتها با خودم میگم شاید تو ... باشی. :-

دیشب یه خواب عجیبی دیدم، خواب دیدم که بشقاب پرنده های غیر زمینی در آسمان ظاهر شدن که سه تا پا داشتن . همشون کنار هم حرکت میکردن. یه دفعه نمیدونم چی شد که همشون یه آرایش خاصی گرفتن و شروع کردن با اشعه هاشون یه چیزهایی رو در زمین هدف گرفتن . یهو احساسا کردم توجه همشون به سمت من جلب شده . کاملا یادم هست که در خواب خیلی ترسیدم ، فرار کردم رفتم یه گوشه اتاق قایم شدم. ولی قبل از اینکه بتونم خوب قایم بشم ، منو هدف گرفتن ، با اشعه شون من و زدن . در خواب احساس کردم که دیگه مردم .... یهو از خواب پریدم. یه احساس غریبی داشتم . چند لحظه فکر میکردم واقعا مردم . پتو رو کنار زدم و سعی کردم بالشتم رو لمس کنم ، فهمیدم هنوز زندم ... ولی تمام روز یه احساس عجیبی همراه من بود . فکر میکردم مردم و زنده شدم . بعضی وقتها تو خیابون فکر میکردم که کسی من رو نمبینه چون یه روحم . :-

۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

فال حافظ

دیروز تو خیابون رد میشدم دیدم یه آقای داره فال حافظ میفروشه. یکم با خودم فکر کردم بخرم یا نخرم و رد شدم رفتم. یکیم رفتم جلو پشیمون شدم با خودم فکر کردم بد نیست یه بار برای خودم بخرم، کسی رو که ندارم براش بخرم یا برام بخره (این از پخمه ایمونه دیگه ). خلاصه رفتم از آقاهه یکی خریدم، گفتم چند؟ گفت هر چی دوست داری بده، منم که قیمتش دستم نبود تا حالا نخریده بودم یه 100 تومنی بهش دادم، دیم چپ نگاه میکنه و گفت: " 200 تومن میشه" . من مونده بودم این که گفت هر چی دوست داری بده، خب از ول میگفت 200 تومن من میدادم!!! اینم محتویات فال ما :

من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم

تفسیر : شما شخص سخاوتمند و با گذشتی هستید آنقدر زیاد که خود نیز تهی دست میشوید (ای بابا این حافظ هم یه نظر ما رو تو خیابون دید فهمید ما تهی دستیم، یعنی اینقدر تابلو هستم ؟ !! حافظ جان، ما تهی دست نمیشویم، شدیم و رفت ) ، اینجاست که خداوند باری تعالی به کمک شما میآید (خدایا غیر از خودت به دادم برسی ) ، میگویند هر دست که بدهی از همان دست پس میگیری (حالا اگر با هیچکدوم از دستامون به کسی چیزی نداده باشیم چی ؟ !! ) ، مسافرتی در پیش داری که نفع زیادی از آن به شما میرسد (والا تا الان که مسافرتی در پیش نداریم که ، مگر اینکه خدا کمک کنه و یه مسافرتی بریم ) ، در عبادت خدا کاهلی نکن (چشم !!) .
فقط من نفهمیدم اون تیکه مسافرت و ... از کجای اون دو بیت شعر نتیجه گرفته شده !!!

۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

چهره واقعی زهرا اچ بی

امروز رفته بودم دانشگاه و طبیعتا مثل همیشه سری هم به سایت کامپیوتر زدم. خب وسط تابستون بود و به دلیل تعطیلات تابستونی سایت از همیشه خلوتتر بود . دیدم چند تا کامپیوتر خالی اونجا هست. یه دفعه یه فکری به ذهنم رسید . فکر کردم چطوره که چک کنم ببین از اینجا میشه برای زهرا اچ بی کامنت گذاشت یا نه (نه اینکه فکر کنین کشته مرده کامنت گذاشتن براش باشم ، فقط میخواستم ببینم واقعا آی پی اینترنت من رو در خونه فیلتر کرده یا نه ) . خلاصه یه کامنت بلند بالا آماده کردم و با همون مشخصات همیشگی خودم براش فرستادم . دیدم باز هم همچین پیامی ظاهر شد : "کامنت شما در انتظار تایید قرار دارد" . تعجب کردم ، آخه ممکنه آی پی دستگاه خونه من رو فیلتر کرده باشه ولی آی پی کامپیوتر غیره ای رو که نداره . فکر کردم شاید نسبت به اسم و آدرس وبلاگم حساسه . حذفش کردم آدرس وبلاگ رو حذف کردم و "حجت" رو هم ایجوری نوشتم ، "ح.ج.ت" . باز هم دیدم همون پیام قبلی اومد . باز هم با خودم فکر کردم شاید ردم رو از کامنت قبلی گرفته و آی پی این دستگاه رو هم فیلتر کرده . رفتم پشت یه دستگاه دیگه نشستم و همون کامنت رو با اسم جعلی فرستادم ، دیدم نخیر باز هم تایید نشد . دیگه به تنها چیزی که میتونستم شک کنم فیلتر کلمات بود که به شیوه مسخره ای در کامنت دونی این بانو استفاده شده . اولش فکر کردم که نکنه فحشی چیزی دادم به حضرت خانم که کامنت دونیش اینجوری عکس العمل نشون میده. خلاصه هر چی گشتم نه فحش رکیکی پیدا کردم و نه اصلا فحشی . دنبال کلمات شک بر انگیز گشتم ، گفتم نکنه شاید به بعضی از کلمات حساس باشه. در ضمن برای امتحان دو خط اول کامنتم رو جداگانه با اسم جعلی فرستادم دیدم دوباره در انتظار تایید قرار گرفت. ایندفعه پیش خودم گفتم خب شاید چند دقیقه دیگه این سیستم هوشمند کامنت دونیش وقتی ببینه حرف بی ربطی نزدم تاییدش کنه . خلاصه 5-6 دقیقه منتظر شدم بعد دوباره صفحه رو رفرش کردم . فکر میکنید چی دیدم ؟ هر چی کامنت گذاشته بودم حذف شده بود. ایندفعه دیگه خیلی کنجکاو شدم ، مصمم شدم تا این راز رو کشف رمز کنم. اون دو خط رو بیشتر گشتم در پی کلمات شبهه بر انگیز . (مثل اینکه میخواستم در سایت سازمان اطلاعات و امنیت کامنت بزارم!!) . دو تا کلمه به چشمم خورد ، "ترور " و "خرابکارانه" . دوتاش رو اینجوری عوض کردم "ط.ر.و.ر" و "خر.اب.کار.ان.ه" . مطمئن بودم ایدفعه دیگه تایید میشه . ولی باز هم نشد . ایندفعه تصمیم گرفتم همین دو خط کامنت رو از دستگاه دیگه ای بفرستم. باز هم نشد . به کلمه "خرابکارانه" دقت کردم ، گفتم شاید داره از "خر" اولش ایراد میگیره !!! "خر" رو هم اینجوری نوشتم ، "خ.ر" . باز هم نشد . دیگه اعصابم خرد شده بود . (اوضاع این کامنت دونی خیلی خرابتر از اون چیزی بود که فکر میکردم ). خیلی حساس شده بودم ، یه کامنت دیگه با یه محتوای کاملا متفاوت و با یه نام متفاوت نوشتم (البته بار هم مخالف نظر اچ بی ) و فرستادم . ایدفعه تایید شد و اومد جزو کامنتها . اینجا بود که فهمیدم یک کلمه ای او وسطها هست که کامنت دونی زهرا اچ بی یا تعبیر سکسی و جنسی ازش میکنه و یا تعبیر فحشناک .
کلمه به کلمه و ایندفعه با ذهنیت کلمات سکسی متن رو خوندم. فکر میکنید چی پیدا کردم . " ترور کرده " خب من "ترور" رو که قبلا به هم ریخته بودم ، مونده بود کلمه "کرده" . اینجا بود که به این اندازه علامت تعجب بالای سرم بوجود اومد (!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!)
تصورش رو بکنید ، ذهنیت این خانم چقدر باید کثیف باشه که در متنی که هیچ ربطی رفتار جنسی نداره چنین خطایی میگیره . (تصور میفرمایید ، ایشون در ذهنیت خودشون پر از فحش رکیک و کثیفه، اونوقت فکر نمیکنید حق داشته باشند که هر نوشته معمولی ما رو پر از فحش ببینند ؟ !!) (یادمه یک بار دیگه هم هر کاری کردم کامنتم تایید نشد ، آخرش فهمیدم در جایی نوشتم "تکان خوردن" و خطایی که میگرفت این بود که کلمه "تکان" باحذدف ت به "کان " میشد. که البته بعدشم خوردن بود که دیگه فاجعه میشه اگر به دید ... نگاش کنی ) . خلاصه من این کلمه رو هم تغییر دادم و خوشحال از اینکه از شد فیلتر این خانم گذشتم . خب کامنتم تایید شد . ولی باز هم مطمئن نبودم . کامپیوتر (رایانه) چهارم رو انتخاب کردم و دوباره و دوباره وبلاگ اچ بی رو باز کردم (البته 5 دقیقه بعد ) . فکر میکنید چی دیدم ؟ کل کامنتهام حذف شده بود، چه اونهایی که به اسم خودم بود چه اونهایی که با نام جعلی و با محتوای مخالفت بود. شما بودید چه نتیجه می گرفتید ؟ و اما من یه چیزی فهمیدم . کامنتها در چندین مرحله فیلتر میشه :
1 ) اول چک میکنه که آیا آی پی شما جزو افراد فیلتر شده است یا نه .

2 ) اگر نه ، چک میکنه که کلمات با محتوای سکسی و یا فحشناک در بین کلمات شما مستتر نشده باشه . (مثل "تکان خوردن" ، "ترور کرده" و کلماتی از این دست) .
3 ) اگر از دو مرحله بالا عبور کردید ، اینجاست که یک نیروی انسانی وارد عمل میشه و تا جایی که میتونه کامنتهی با محتوای مخالف رو حذف میکنه . من این رو امروز به شخصه امتحان کردم ، از 4 تا کامپیوتر متفاوت 4 تا کامنت متفاوت گذاشتم اول تایید شدن ولی بعد از چند دقیقه حذف شدن .
آیا زهرا اچ بی تمام مدت بالای سر وبلاگش نشسته و همه کامنتها رو چک میکنه ؟
آیا کسی براش این کار رو انجام میده ؟ به هر صورت کار بسیار کثیفیه .
اچ بی در یکی از کامنتهایش میگوید : "
من مشکلی برای بحث با مخالفینم نمی بینم ترجیح میدم در یک فضایی آرام همه با هم بحث کنن ولی نه اینکه شعور همدیگه رو زیر سوال ببرن" . آیا اینگونه جملات بجز عوامفریبی است ؟ آیا ایشان واقعا به حرفی که زده اند اعتقاد دارند ؟ ایشان با چه مجوزی کامنتهای مخالف را حذف میکند . آی پی من را میداند ، اسم من را میداند ، و کامنت من را عمدا حدف میکند قبول . آن کامنتهایی را که از کامپیوترهای دیگر و با نامهای دیگری گذاشتم را چرا حذف کرد ؟ (اتفاقا عمدا این کار را کردم) . ایشان از کل کامنت من که بیش از 20 خط بوده تنها یک جمله را نگه داشته است . کامنتی که من به نام "بی نام" در اینجا گذاشته ام. ایشان فقط چنین کامنتهایی را تایید میکند : "
سلام عزیزم
من یکی از طرفدارها ی وبلاگ زیبای تو هستم
ولی یه انتقاد : فکر نمی کنی داری زیاد به سیاست می پردازی؟!
مرسی"
این نوشته فقط برای نشان دادن چهره واقعی زهرا اچ بی وبلاگستان است که هستند کسانی که برای او اینچنین دلسوزی میکنند .

متاسفم از جوی که علیهت راه افتاده تو وبلاگستان زهرا جان تو شخصیت قابل احترامی داری با این که با برخی از عقایدت موافق نیستم اما از صمیم دل برات آرزوی موفقیت می کنم. به نظر من این زیبایی قلم و حقیقت نوشته هست که به یه وبلاگ ارزش می ده نه ورد پرس و بلاگفایی بودنش.

کامنت اصلی من رو که ایشون حذف کردند رو از اینجا بخونید .

۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

دروغ بزرگ "کردان"

همین چند روز پیش بود که احمدینژاد 3 وزیر خودش رو به مجلس معرفی کرد تا مجلس به اونها رای اعتماد بده !!! مجلس هم ظاهرا به وظایف قانونیش عمل کرده و به هر سه تا گزینه پیشنهادی آقای ریسجمهور رای اعتماد داده . اما این وسط یه مورد خیلی سرو صدا کرد . رای اعتماد مجلس به کردان ، گزینه پیشنهادی برای وزارت کشور. ظاهرا آقای کردان یک مدرک دکتری جعلی برای مجلس نشینان رو کرده و آقای حسینیان این اصول گرای سرسخت رو اینچنین آشفته کرده . جالب اینجاست که بنا به گفته آقای زاکانی (نماینده تهران) مدرک فوق لیسانس جناب کردان هم ایراد داره . زاکانی میگوید : " زماني كه من سئوال كردم كي فوق‌ ليسانس خود را شروع كرديد و كي به اتمام رسانديد در مدت زمان تحصيل خودشان هم ترديد داشتند. البته ذكر مي‌كرد مجموعه‌اي كه من درس خواندم وزارت علوم اساسا از بنيان قبول دارد." . نکته بسیار جالبتر اینکه ظاهرا ایشون با مدرک فوق دیپلم سمت هیات علمی دانشگاه رو هم میگیرن . (از عجایب روزگار که فقط ممکنه در ایران اتفاق بیفته) . خب تا اینجای کار ایشون نه مدرک فوق لیسانس درست حسابی داره و نه دکتری . نه تنها دکتری نداره بلکه جعلی هم هست . اما نکته بسیار جالب توجه و تامل برانگیز در اینجا اینه که ایشون چطور رای اعتماد گرفتن از مجلس!! اینطور که از شواهد برمیاد آقای احمدینژاد در مجلس برای تحریک احساسات نمایندگان و رای آوری صد درصد وزرای پیشنهادی جمله ای رو از رهبری به این مضمون نقل قول میکنند : "من خدمت آقا گفتم كه مي خواهم اين سه نفر را معرفي كنم، ايشان فرمودند چقدر شناخت داريد، ويژگي ها و سوابق را براي ايشان گفتم. ايشان نيز موافقت كردند و فرمودند برويد براي رأي آوري آنها تلاش كنيد" . خب اصولا وقتی چنین نقل قولی از رهبری برای نماینذگان ذوب شده در ولایت نقل میشه باید هم انتظار داشت که به وزرا رای اعتماد بدن. ظاهرا آقای احمدینژاد دیگه خوب بلده با احساسات نمایندگان ذوب شده در ولایت بازیکنه ، میدونه که اینها در مقابل امر ولی فقیه عقل از کف میدهند و دست زبانشان فقط به فرمان معظم له حرکت میکند. حالا دیگر فرقی نمیکند که آقای کردان مدرک داشته باشد یا نداشته باشد، جعلی باشد یا نباشد ، دروغ گفته باشد یا نگفته باشد. من با نمیاندگان اکثریت یا همان اصولگزایان کاری ندارم، تعجب من از نمیایندگان به اصطلاح اصلاح طلب است که اینهمه سنگشان را به سینه میزدند که بروید به آنها رای بدهید. خب ما که رای ندادیم ، شما که رای دادید چه شد؟ چرا نمیندگان شما سکوت مرگ گرفته اند. آیا وقتش نشده که 2 کلمه حرف بزنند تا حداقل صدایشان را بشنویم و بگوییم زنده اند و نفس میکشند؟ واقعا این اصلاح طلبان با چه رویی دوباره میخواهند از مردم رای بگیرند؟ اینجاست که من از شرکت نکردن در انتخابات مجلس احساس رضایت میکنم و احساسا میکنم رایم را برای اینان حرام نکرده ام.
اما ایندفعه آش اینقدر شور بوده که صدای حسین شریعتمداری (سردبیر روزنامه کیهان) را هم درآورده و ادعا میکند : " مطابق اطلاع دقيق و موثق نگارنده، آقا درباره يكي از سه وزير پيشنهادي نظر موافق نداده اند، بلكه فقط فرموده اند«مخالفتي ندارم»" . و اما ببینید بیانیه دفتر رهبری رو در تایید حرفهای ریسجمهور که میگوید : "قل قول جناب آقاي رئيس جمهور از مقام معظم رهبري (مد ظله العالي) در رابطه با بعضي از اعضاي پيشنهادي مربوط به كابينه، با توجه به مجموعه مذاكراتي كه در اين مورد صورت گرفته است، خلاف واقع نيست و مضمون آنچه ايشان ذكر كرده اند، همان "عدم مخالفت" است. " . خب این وسط ما باید حرفهای احمدینژاد رو باور کنیم باور کنیم یا شریعتمداری رو ، بالاخره یک نفر این وسط دروغ گفته دیگه ، نه ؟ جالبه که شریعتمداری بلافاصله بعد از این بیانیه حرفش رو پس میگیرد و میگوید : "گلايه ديروز نگارنده -آنگونه كه در يادداشت آمده بود- از ارادت اينجانب به برادر عزيزم دكتراحمدي نژاد نمي كاهد و بدخواهاني كه در اين ميان دندان تفرقه برهم مي سايند بايد بدانند كه ژاژ مي خايند" . بالاخره ما دم خروس رو باور کنیم یا قسم حضرت عباس رو ؟ !!! (شرعتمداری یا در مطلب قبلیش دروغ گفته و یا در این مطلب جدیدش ) .

اما در مورد مدرک جعلی آقای کردان . فکر نمیکنم تا حالا تردیدی باقی مونده باشه که این مدرک جعلی بوده خصوصا با تکذبیه ای که دانشگاه آکسفورد ارائه کرده. تا حالا در مدرک جناب آفای کردان بیش از بیست مورد اشتباه فاحش کشف شده. از غلطهای دستوری گرفته تا غلطهای تایپی و نگارشی و ... .
و اما حالا که به همت سایت "الف" و پیگیریهای مستمرش جعلی بودن مدرک دکترای جناب آفای کردان قطعی شده ، آقای لاریجانی تازه یادشون اومده که بعد از رای اعتماد چند روز پیش به ایشون برن درباره مدرک آقای کردان تحقیق کنند. اما آقای لاریجانی تحقیق و تفحص درباره مدرک آقای کردان رو به چه کسی سپرده، آقای زاهدی وزیر علوم که خودش هم سوابقی روشنتر از آقای کردان در جعل مردک نداره. بنا به گزارش خبرنامه "امیرکبیر" : "وقتی محمد مهدی زاهدی ادعا کرد که از سوی کمبریج به عنوان « نابغه ریاضی قرن» معرفی شده است، عماد افروغ نماینده اصولگرای مجلس که در آن روزها طرفدار احمدی نژاد بود، به این سابقه علمی شک کرد. وی گفته بود که در سال های ۱۹۹۷- ۹۸ به عنوان مرد علمی سال انتخاب شده است. نشریه روزآنلاین همزمان اطلاعاتی را به چاپ رساند که برآن اساس « مرکز بین المللی کمبریج» که هیچ ربطی به دانشگاه معروف کمبریج ندارد، در قبال دریافت مبلغ ۱۹۵ دلار هرکسی را به عنوان مرد سال علم معرفی می کند و در صورتی که بخواهد نام وی روی نقره حک شود، ۳۶۰ دلار می گیرد. معلوم شد که وزیر علوم جدید آگهی چاپ نامش را به مرکز بین المللی تجاری شهر کمبریج در قبال پول آگهی داده است. " .
نمیدونم شما به گوسفند اعتقاد دارین یا نه ولی من فکر میکنم که جناب آقای احمدینژاد و کل سیستم حکومتی ایران مردم رو گوسفند حساب کردند با این کارهاشون. آیا واقعا این توهین به ملت نیست که اینچنین افرادی رو در بالاترین مناسب مملکتی قرار میدن ؟

این هم مدرک جعلی آقای کردان وزیر محترم کشور ، امبن مردم و تامین کننده امنیت و آسایش کشور :این رو داشته باشید :
ماده 527 قانون مجازات اسلامی ـ هر کس مدارک اشتغال به تحصیل یا فارغ التحصیلی یا تاییدیه یا ریز نمرات تحصیلی دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی و تحقیقاتی داخل یا خارج از کشور یا ارزشنامه تحصیلات خارجی را جعل کند یا با علم به جعلی بودن آن را مورد استفاده قرار دهد علاوه بر جبران خسارت به حبس از یک تا سه سال محکوم خواهد شد . در صورتی که مرتکب یکی از کارکنان وزارتخانه ها یا سازمان ها و موسسات وابسته به دولت یا شهرداریها یا نهادهای انقلابی باشد یا به نحوی از انحا در امر جعل یا استفاده از مدارک و اوراق جعلی شرکت داشته باشد به حد اکثر مجازات محکوم میگردد.
تعریف جعل عبارت است از ساختن نوشته یا سند یا ساختن مهر یا امضاء اشخاص رسمی و نظایر اینها به قصد تقلب
باید دید این قانون برای خودشون هم اجرا میشه یا فقط برای مردم عادی نوشته شده ؟

پی نوشت :
سایت "الف " به دلیل افشای اسناد جعلی بودن مدرک دکتری آقای کردان به سزای اعمالش رسید و فیلتر شد. این است سزای کسی که پا در کفش بزرگان بکند . این فیلتر شدنها اصلا نشانه های خوبی نیست، حد تحمل حکومت به طور چشمگیری کاهش پیدا کرده . ولی این شیوه سانسور کردن دیگر در دنیای مجازی بکار نمیآید، در این دنیای مجازی دیگر نمیتوان چیزی را برای ابد که هیچ برای 1 ساعت هم سانسور کرد. فقط مادربزرگ من است که نمیتواند از سد فیلتر مخابرات رد شود. (آن هم بدلیل ناآشناییش، آموزشش بدهم در 5 دقیقه رد میشود ) !!!


۱۳۸۷ مرداد ۲۰, یکشنبه

من و امتحان تافل (TOEFL)


اینجانب "خودم " مقتخرم به عرض شما یرسانم که امروز در طی یک عملیات پیچیده و از نوع استشهادی (که البته خوشبختانه یا متاسفانه منجر به به شهادت رسیدن من نشد و فقط چند درصدی جانبازی نسیبم شد- که البته هنوز هم تاییدیه جانبازیم نیامده ) ، امتحان تافل (اونم از نوع آی بی تی ) رو برگزار کردم و و بعد از روزهای متمادی تلاش فراوان و پشتکاری مثال زدنی؛ هیچی دیگه گند زدم رفت . یعنی رسما و واقعا گند زدم. البته در آخر وقتی دیدم اوضاع خبلی خرابه از متد بسیار پیشرفته و های تک (High Tech) شانسی هم استفاده کردم . یعنی دیگه بعضی جاها رسما 10، 20، 30، 40 میکردم . آقا شما جای من ، یه متنی رو دارن برات به سرعت نور میخونن (حالا نور نه صوت) اونم به مدت 10 دقیقه یه ریز و پشت سر هم ، اونم به زبان مادری من انگلیسی (خب البته چون یه مدت دور بودم از اون محیط کند شدم یه کمی ) بعدش میاد از توی نکات اون متن یه مشت سوال مسخره درمیاره. باورتون نمیشه ؟ !! یه نمونش رو میارم خودتون قضاوت کنید :
سوال : منظور این خانم (یعنی اون خانمی که در متن حرف میزد ) از گفتن WOW چی بود ؟!!
1 ) هیجان زده شده بود 2 ) هیجان همراه با ترس بود 3 ) دردش گرفته بود 4 ) اصلا منظوری نداشت.
البته توجه دارید که امتحان به زبان فارسی نبوده، من اینجا ترجمش رو نوشتم. :-)
تازه به پست من بدبخت یه قسمت اضافی Listening هم خورده بود. :-( . از Reading هم که دیگه نگو ، یه تومار بلند بالا داده بود که هر چی میخوندی تمام نمیشد. بعدش هم 14 تا سوال !!! از این متن در آورده بود. اونم چه سوالهایی ، اکثر سوالهاش اینجوری بود که با خوندم پاراگراف 5 و 6 (مثلا) چه برداشتی میکنید . حالا این خودش مستلزم این بود که بری دوباره اون 2 تا پاراگراف رو دقیقتر بخونی تا شاید بفهمی کدوم گزینه درسته . اینجاست که من ترجیح دادم از متد بسیار پیشرفته ، شانسی استفاده کنم . : دی . تازه فکر میکنید هر متنی چقدر وقت داشت ، 20 دقیقه . (دلم میخواد بزنم تو سرم ، آخه اینهمه سوال و 20 دقیقه وقت (اسمایلی خیلی عصبانی))
تازه این یکی بود که 20 دقیقه وقت داشت ، 2 تا متن بعدی وقتش با هم بود (یعنی سوا کردنی نبود ) .
بعدشم نوبت Speaking و Writing بود که من هم رسما هر چی دری وری بلد بودن فقط سعی میکردم توی اون 45 ثانیه یا 60 ثانیه وقت حرف زدن بگم . مثلا یکی از مکالماتم رو اینجا برای شما مینویسم ؛
The door is closed and the window is open so I think that I am a good student. Why ? because the sky is high . So I can conclude that it is finished.
خب از نظر من این مکالمه قابلیت این رو داره که برای موضوعات متفاوتی بکار بره . (خب شما هم اگر به محتوا و جمله بندی محکم متن نگاه کنید با من همعقیده میشید) . Writing هم به همین منوال.
یه نکته جالب آخر امتحان این بود که ، پر رو پر رو آخرش بعد از اینهمه سوال جواب یه متنی ظاهر میشه که ازت میپرسه ، آیا مایل هستید امتحان شما تصحیح شود یه نه ؟ آخه من 156 $ پول دادم ، اونوقت میخواد تصحیحش هم نکنه . (این اجنبیها هم عجب رویی دارن ، همینه بهشون میگن جهانخوار) . حالا بالفرض که من بگم تصحیحش نکنه، اون باید اینقدر بی حیا باشه که تصحیح نکنه ؟ !!
البته بعدش یه سوال خوبی ازم پرسید که فهمیدم ارزش کار من رو در این امتحان درک کرده و از من راضی بوده ( : دی ) ، چون از من پرسید آیا اجازه میدهید از محتوای امتحان شما در جهت آموزش استفاده شود ؟ منم پیش خودم فکر کردم چرا باید این جوانها رو از معلومات خودم محروم کنم ، اینجوری 4 تا جوون میتونن با دیدن پاسخهای شیوا و سلیس من یه چیزی یاد بگیرن و من هم ثوابی کرده باشم . من هم اینجا بود که تصمیم گرفتم بگم Yes . آره دیگه تو کشور خودمون که قدرمون رو ندونستن ، ولی این اجنبیها چی ، فوری تا 4 تا سوال جواب از من کردن فهمیدن من چه سطح معلومات بالایی دارم فوری از من دعوت کردن تا ار معلوماتم جهت آموزش دیگران استفاده بشه.
این بود خلاصه ای از ماجرای امروز من . و اما توصیه من به جوانان ؛ دختر گلم ، پسر نازنینم اگر میخوای در امتحان تافل آی بی تی شرکت کنی گول این کتابهای آمادگی رو نخور ، اینها در سی دی همراه کتاب مکالمات ساده و با صحبت کردن آروم رو دارن، در صورتی که در امتحان واقعی چندان فرقی با حرف زدن عادیشون نداره. (یک بار امتحان آزمایشی دادن شاید بد نباشه -البته اگر پول اضافی دارین بدین سازمان سنجش ، ناقابل 40$- این سازمان سنجش بی صحاب شده هفته ای یک باز آزمون آزمایشی داره ).

سایت مرکز برگزار کننده تافل و ...

۱۳۸۷ مرداد ۱۳, یکشنبه

هموطنانمان را میکشند و همه ما سکوت مرگباری اختیار کرده ایم!!!

این نوشته از میرا رو خوندم و خیلی متاسف شدم . آیا ارزش جان این جوانان ایرانی کمتر از آن فلسطینی است که خبر کشته شدن او را بارها از تلویزیون و رادیو پخش میکنند؟؟ هفته ای 2 نفر از هموطنانمان را میکشند و کسی در این مملکت صدایش هم در نمیآید. باید به حال خودمان و صدا وسیمایمان و سیاستهای ... و بی تفاوتیمان و ... خون گریه کنیم. (ما را همین بس که احمدینژاد در مصاحبه با ان بی سی ایران را کشوری امن بخواند ) .


چرا در این مرز و بوم کسی مرصیه ای برای کشته شدن این جوانان نمیخواند ? !!

مرتبط : وقتی خودمان جان هموطنانمان برایمان ارزشی ندارد، از دیگران چه انتظاری میرود . (یک نفر دارد کور می‌شود؛ لطفا کمک کنید!)
 
موج سبز