۱۳۸۷ آبان ۱۰, جمعه

اینجا عدالتی نیست !!!

من این رو خوندم : استمداد خانواده زهرا بني‌يعقوب از مردم ايران
من هم اکنون یک عدد آدم عصبانی هستم. من هم اکنون سراپا خشم هستم. من هم اکنون دلم میخواد یک ستاد امر به معروف رو به آتیش بکشم. من هم اکنون دلم میخواد تمام اون رذلهای بی شرفی رو که باعث مرگ این دختر شدن تک تک آتیش بزنم و با لذت کباب شدنشون رو ببینم . من هم اکنون دلم میخواد رئیس اون ستاد امر به معروف روی جلوی چشمهای مادرش تکه تکه کنم. من هم اکنون دلم میخواد اون قاضی نامرد بی شرف پست فطرت رو با یک ماشین سنگین له کنم. اون فاضی بی شرف اگر بچه خودش رو هم کشته بودند حاضر بود با "متهمان گفت‌و‌گو كنند و موضوع را حل و فصل كنند". ؟!!!

لعنت و تف و نفرین بر تمام کسانی که باعث بی عدالتی در این مملکت هستند. از اون راس حکومت گرفته تا امثال این قاضیهای حقیر.
لعنت به مصلحت نظام که هر چه میکشیم از این دو کلمه نحس است.

اینم ببینین : شاهکار سازمان میراث فرهنگی . آخه آدم به چیه این مملکت دلش خوش باشه.

من آتیش گرفتم ، لطفا یکی آتش نشانی خبر کنه. :-(

۱۳۸۷ آبان ۸, چهارشنبه

نقل قولهای ملوکانه

داخل پرانتزها آنجا که پررنگ تر است از من است .


دکتر منصور کبکابیان (معاون پژوهشی وزیر علوم تحقیقات و فناوری ) : هر ساله بیش از 150 هزار ایرانی تحصیلکرده ، به خارج از کشور مهاجرت می کنند که بیشتر آنها در آمریکا مستقر هستند . 90 نفر از 125 نفر دانش آموزی که در سه سال گذشته (مرجع سال 2002) در المپیادهای جهانی رتبه کسب کرده اند هم اکنون در دانشگاههای آمریکا تحصیل میکنند . (خوش به حالشون عاقبت به خیر شدند :-) )

اسفندیار رحیم مشایی (رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ) : ملائکه مرتب در عرصه کشور در حال پرواز هستند. پس اینهمه قدرت ، شجاعت و جسارت از کجا می آید و اینهمه قلبهای استوار و محکم چطور شکل گرفته اند ؟ برای همان فریاد ، شعر ، ترانه و سرود فرشتگان است (نمیدونستم ملائکه شعر میخونن گروه سرود دارند :-) ) ملت ایران را خداوند برگزیده است. من معتقدم حضور کورش در ایران اتفاقی نیست و یکی از سرمایه گذاریهای خداوند است. (احتمالا خدا هم بعد از گذشت اینهمه سال به این نتیجه رسیده که جای بدی رو برای سرمایه گداری انتخاب کرده و سرمایش سوخت شده :-) )

علی لاریجانی (رئیس مجلس) : من 30 سال در بخشهای اجرایی کشور کار کردم. نمایندگان مجلس جزو فقیرترین دستگاههایی هستند که در کشور زندگی میکنند. (البته توجه دارید که ، ایشون دارند نسبت به خودشون می سنجن . خودشون هم تاکید دارند که 30 سال در عرصه اجرایی کشور کار میکردند و البته من و شما میدانیم ایشون 30 سال چیکار میکردند :-) ) بقیه دستگاهها دیده نمیشوند ولی نمایندگان مجلس زیر ذره بین هستند. (بمیرم الهی چه ذره بینی ، حتی وقتی که به نماینده ها وام 100 میلیون تومنی بلا عوض به عنوان کمک هزینه زندگی در تهران میدن هم زیر ذره بینن . بابا اینا فقیرن حالا دولت اومده یه کمکی هم بهشون میکنه این رسانه های بی تربیت چرا تو بوق و کرنا میکنند ) . من تاسف میخورم سر اینکه یک خیار و یک سیب به یک نماینده ای در حین جلسه کمیسیون داده شد، وقت مجلس گرفته میشود. آیا این حیثیت میگذارد برای کشور ؟ (نه والا ) . این حرف زدنها درست است ؟ (نه بلا ) شما در منزلتان خیار و اینها میل نمیکنید ؟ (خیار نه ولی اینها چرا ، میل میکنیم :-) ) .

حسن بدخشان زاده (فرمانده ناحیه مقاومت بسیج یاسوج) : سپاه به هیچ جریانی وابسته نیست . (نههههههههه اصلااااااااااا ) و از هیچ کاندیدایی در انتخابات حمایت نخواهد کرد (یکی نیست بگه مگه به خودت شک داری ؟ مگه کسی چیزی گفته حالا ؟ : دی ) . سپاه وارد مسائل سیاسی نمیشود مگر اینکه قصد تعرض به ارزشها از سوی افراد ، احزاب ، گروهها و دسته جات احساس شود. در صورتی که به ارزشها تعرض شود سپاه به صحنه می آید واز ارزشها دفاع میکند. (ارزشهای ما یا ارزشهای شما ؟ البته خواننده محترم این نکته رو متوجه هست که به جز رهبر انقلاب و تعدادی از حاج آقاها و حاج خانمها بقیه اگر عطسه کنند تهدید و تعرض محسوب میشه و سپاه فقط در این موارد اندک دخالت میکنه و لا غیر )

علی ابراهیمی (معاون آموزشی سازمان نهضت سواد آموزی ) : افرادی که تحصیلاتشان پایین تر از پنجم ابتدایی است بالغ بر 10 میلیون نفر در کشورهستند. اگر کم سوادان را هم به بی سوادان اضافه کنیم حدود 20 میلیون نفر مشمول برنامه های سواد آموزی قرار میگیرند. (این نهضت مبارزه با سواد آموزی بوده در این 30 سال یا مبارزه با بی سوادی ؟ !!!)

حجت الاسلام سید عباس حسینی (عضو جامعه روحانیت مبارز استان یزد ) : شیوع خرافه پرستی بین اقشار مختلف جامعه به ویژه برخی بانوان یک خطر جدی است و دشمن به صورت عمدی و حساب شده در پی ترویج خرافه پرستی در اقشار مختلف مردم و به ویژه بانوان است. این خطر تا حدی حدی است که اگر برای پیش گیری از آن فعالیت مناسبی صورت نگیرد، روز به روز گسترش میابد . (خوشحالم که ریشه خرافه پرستی استکبار جهانی تشخیص داده شد و البته ما ملت سلحشور و انقلابی میدانیم که آمریکای جهانخوار و استکبار جهانی مسجد جمکران را احداث کرده و در آن چاهی عمیق حفر کرده و همچنین در هر شهر و روستای ایران 40 امامزاده احداث کرده است)



* نقل از ماهنامه اقتصادی ، فرهنگی ، اقتصادی و ورزشی "نسیم هراز" . سال سوم شماره سی و چهارم . آبان 87

۱۳۸۷ مهر ۲۹, دوشنبه

تفسیری بر چند عکس

خاک تو سرم . این دو تا فسقلی رو نگاه کنید !!! بابا ما شنیده بودیم این جور مسائل برای این اجنبیها حل شده است ولی دیگه نمیدونستیم در بحبوحه (درست نوشتم ؟!) کودکی این مساله رو براشون حل میکنن. آقا من هنوز که به این سن رسیدم در حل این مساله بغرنج موندم نمیدونم این دو تا فسقلی چجوری تونستن این مساله پیچیده رو حل کنن. خب همینه که اونا پیشرفنت میکنن، از کودکی بهشون یاد میدن چجوری باید مسائلشون رو حل کنند. راستی من فکر میکنم در تصویر بالا این دختره است که پسره رو اغفال کرده. کاملا مشخصه که پسره در عمل انجام شده قرار گرفته. ( : دی )


این سنجاب رو ببینید، مثل اینکه عاشق شده و با یه شاخه گل منتظر خانم والده یا نامزدش (یا شاید هم جی اف ش : دی) . آخی ببینید چقدر نازه . یاد بگیرید ببینید چقدر تیپ زده اومده سر قرار :-) . فکر کنم رفته روی یه تخته سنگ اون بالا ایستاده تا گیر ونهای گشت ارشاد نیفته. طفلکی چقدر هم چشم براهه ، فکر کنم خانم والده (یا همون دوست دخترش) دیر کرده. این خانمها همیشه دیر میرسن سر قرار . حدس میزنم قرار گذاشته با دوست دخترش که برن یه کافی شاپ بشینن با هم فندق بخورن . الهییییییی چقدر نازن . :-)


به به من واقعا از دیدن این عکس لذت میبرم . این فسقلی رو ببینید که از هر فرصتی برای مطالعه استفاده میکنه حتی وقتی که داره کار مهمی مثل ... انجام میده. اینجوری که این فسقلی خیره شده به روزنامه فکر کنم خبر مهمی در مورد اوضاع بورس رو داره بررسی میکنه، آخه میدونید که این روزها اوضاع بازار خیلی خرابه احتمالا این کوچولو هم سهامی که خریده افت قیمت شدیدی داشته برای همین هم دچار اسهال شدیدی شده طفلک . :- . امیدوارم هر چه زودتر اوضاع بازار به حالت عادی برگرده تا این فسقلی هم از نگرانی در بیاد.

کاریکاتوری که باعث توقیف نمیدونم کدوم روزنامه اصلاح طلب شد. خیلی جالبه . حتما متوجه شدین که منظور از استاد ... کیه. : دی


۱۳۸۷ مهر ۱۵, دوشنبه

من فارغ شدم

تمام شد
دیروز تمام شد
تازه کم کم داره باورم میشه که آزاد شدم. فقط میدونم که احساس خوبیه . همین که دیگه نگران پایان نامه نیستم ، نگران این نیستم که چجوری سرو ته پایان نامه رو هم بیارم یا اینکه فرمت پایان نامه رو درست کنم ، خودش خیلی خوبه. الان دیگه میتونم مطمئن باشم که این مقطع از تحصیلم و یا این مقطع از زندگی هم پروندش بسته شد و خدا رو شکر خوب هم بسته شد یعنی راضی بودم.
الان دیگه میتون به کارهایی که دوست دارم و تمام این مدت فقط در انتظار یه وقت مناسب بودم تا انجام بدم برسم . میتونم برم کتابهای مورد علاقه خودم رو بخونم . دیگه مجبور نیستم یه کار خاص بکنم یا یه کتاب خاص رو بخونم. یه عالم کتاب ردیف کردم برای خوندن. از یه رمان شروع کردم به اسم "خرمگس " نویسندش هم هست "اتل لیلیان" . واقعا حس خوبیه که میتونم بدون تشویش ( استرس ) و نگرانی وقتم رو برای خودم برنامه ریزی کنم. :-) .

امروز رفته بودم سازمان انرژی اتمی که برای سربازیم اگه بشه برم اونجا کار کنم . به در ورودی که میرسم نگهبان صدام میزنه که کارت شناسایی. نشون میدم ، یه زنگ میزنه بالا که یکی میخواد بیاد برای امریه ، اجازه ورور صادر میشه . نگهبان میگه : سی دی ، فلاپی ، فلش ، چاقو! ، اسلحه !! ، مبایل دوربین دار و ... اگه داری تحویل بده منم هاج و واج نگاش میکنم که یعنی چی ؟ !! مگه اینجا دارن چیکار میکنن . دو تا سی دی از تو کیفم در میارم و بهش میدم . میرم بالا رزومه رو تحویل میدم و با یکی از دوستام که اونجا کار میکنه بر میگردم پایین . به در که میرسم نگهبان میگه کیفته باز کن بگردم . میگم بگرد . چشمتون روز بد نبینه .... :-( کیف و باز کرد یه زیپ رو باز کرد 2 تا سی دی و یک فلاپی آورد بیرون . من مونده بودم چی بگم ، تعجب کرده بودم از دیدن اینها. آخه من اصلا فکر نمیکردم چیز دیگه ای بجز اونهایی که تحویل دادم تو کیفم باشه فکر کنم 2 سال بیشتر بود که از وجود این سی دی ها و فلاپی در کیفم بی اطلاع بودم. دوباره گشت آقا دوباره چشمتون روز بد نبینه یه فلش 1 گیگابایت پیدا کرد ، من مونده بودم اینجوری آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآا.
خشکم زده بود . طرف همچین نگام میکرد مثل اینکه جاسوس رژیم غاصب صهیونیستی گیر آورده . گفت اینها چیه ؟ مگه نگفتم تحویل بده . من مونده بودم چی بگم و رسما به تته پته افتاده بودم و هی آب دهنم و قووووورت میدادم . تو دلم گفتم یا زهرا الان میبرنم از دو پا آویزونم میکنن و د بزن که اعتراف کن جاسوس کجایی (و من مونده بودم بگم جاسوس کجام !!) . هر چی براش توضیح میدادم که بابا من روحم هم از وجود اینها تو کیفم خبر نداشته بیشترشاکی میشد و نگاهش چپکی تر میشد . هیچی دیگه خلاصه پرونده برام تشکیل داد و وسایل و ضبط کرد به منظور کشف رمز و گفت یک هفته دیگه زنگ بزن ببین کارت به کجا کشیده . تو دلم گفتم ببین برای چی اومده بودم و چی شد . اومده بودم سرباز اسلام بشم و به اسلام و مسلمین زیر پرچم آقا خدمت کنم و انرژی هسته ای کشف کنم برای محمود جون ، شدم جاسوس رژیم غاصب صهیونیستی. حالا اینا یه طرف این رفیق ما هم که اومده بود با من پایین دید اوضاع خیلی خرابه فوری به قول بچه ها گفتنی فلنگ بست و در رفت !!! . اینم از ماجرای ما در صبح اول روز بعد از فارغ شدن . قبلنا میگفتن گاوم زایید، ولی ایندفعه من خودم واقعا فارغ شدم و زاییدم .
تو راه که برمیگشتم فحش بود که به خودم و ... میدادم. نگران اینم بودم که نکنه این پسره که اومده بود با من پایین و با من دیدنش رو هم اخراج کنن. بیچاره 3 روز بود رفته بود سر کار .
بابا ابن انرژی اتمی خیلی خطرناکه حسن ، بچه ها مواظب باشید. خلاصه اگر دیدید این وبلاگ یه مدت طولانی به روز نشده بدانید و آگاه باشید که من در بند 209 زندان اوین آویزون شدم و دارم اعتراف میکنم . شایدم اومدم تو تلویزیون یه اعترافی هم کردم . و لی من از همین الان همه حرفهایی رو که در تلویزیون میزنم رو تکذیب میکنم و ملت بداند و آگاه باشد که همه این حرفها بخاطر شکنجه بوده و لیکن هیچکدام را شما باور نکنید .

پی نوشت :
دیروز سر جلسه دفاع یکی از استادها به خواب عمیقی فرو رفته بود و داشت چرت میزد یهو چرتش پاره شد ، خودشو جمع و جور کرد و گفت ببخشی آقای ... میشه شکل قبل رو یه بار دیکه نشون بدید. من مونده بودم بخندم به این یا ... میخواستم بگم دکتر شما چرتت رو ادامه بده شاید جوابت رو در خواب دریافت کردی.
 
موج سبز