۱۳۸۷ مهر ۱۵, دوشنبه

من فارغ شدم

تمام شد
دیروز تمام شد
تازه کم کم داره باورم میشه که آزاد شدم. فقط میدونم که احساس خوبیه . همین که دیگه نگران پایان نامه نیستم ، نگران این نیستم که چجوری سرو ته پایان نامه رو هم بیارم یا اینکه فرمت پایان نامه رو درست کنم ، خودش خیلی خوبه. الان دیگه میتونم مطمئن باشم که این مقطع از تحصیلم و یا این مقطع از زندگی هم پروندش بسته شد و خدا رو شکر خوب هم بسته شد یعنی راضی بودم.
الان دیگه میتون به کارهایی که دوست دارم و تمام این مدت فقط در انتظار یه وقت مناسب بودم تا انجام بدم برسم . میتونم برم کتابهای مورد علاقه خودم رو بخونم . دیگه مجبور نیستم یه کار خاص بکنم یا یه کتاب خاص رو بخونم. یه عالم کتاب ردیف کردم برای خوندن. از یه رمان شروع کردم به اسم "خرمگس " نویسندش هم هست "اتل لیلیان" . واقعا حس خوبیه که میتونم بدون تشویش ( استرس ) و نگرانی وقتم رو برای خودم برنامه ریزی کنم. :-) .

امروز رفته بودم سازمان انرژی اتمی که برای سربازیم اگه بشه برم اونجا کار کنم . به در ورودی که میرسم نگهبان صدام میزنه که کارت شناسایی. نشون میدم ، یه زنگ میزنه بالا که یکی میخواد بیاد برای امریه ، اجازه ورور صادر میشه . نگهبان میگه : سی دی ، فلاپی ، فلش ، چاقو! ، اسلحه !! ، مبایل دوربین دار و ... اگه داری تحویل بده منم هاج و واج نگاش میکنم که یعنی چی ؟ !! مگه اینجا دارن چیکار میکنن . دو تا سی دی از تو کیفم در میارم و بهش میدم . میرم بالا رزومه رو تحویل میدم و با یکی از دوستام که اونجا کار میکنه بر میگردم پایین . به در که میرسم نگهبان میگه کیفته باز کن بگردم . میگم بگرد . چشمتون روز بد نبینه .... :-( کیف و باز کرد یه زیپ رو باز کرد 2 تا سی دی و یک فلاپی آورد بیرون . من مونده بودم چی بگم ، تعجب کرده بودم از دیدن اینها. آخه من اصلا فکر نمیکردم چیز دیگه ای بجز اونهایی که تحویل دادم تو کیفم باشه فکر کنم 2 سال بیشتر بود که از وجود این سی دی ها و فلاپی در کیفم بی اطلاع بودم. دوباره گشت آقا دوباره چشمتون روز بد نبینه یه فلش 1 گیگابایت پیدا کرد ، من مونده بودم اینجوری آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآا.
خشکم زده بود . طرف همچین نگام میکرد مثل اینکه جاسوس رژیم غاصب صهیونیستی گیر آورده . گفت اینها چیه ؟ مگه نگفتم تحویل بده . من مونده بودم چی بگم و رسما به تته پته افتاده بودم و هی آب دهنم و قووووورت میدادم . تو دلم گفتم یا زهرا الان میبرنم از دو پا آویزونم میکنن و د بزن که اعتراف کن جاسوس کجایی (و من مونده بودم بگم جاسوس کجام !!) . هر چی براش توضیح میدادم که بابا من روحم هم از وجود اینها تو کیفم خبر نداشته بیشترشاکی میشد و نگاهش چپکی تر میشد . هیچی دیگه خلاصه پرونده برام تشکیل داد و وسایل و ضبط کرد به منظور کشف رمز و گفت یک هفته دیگه زنگ بزن ببین کارت به کجا کشیده . تو دلم گفتم ببین برای چی اومده بودم و چی شد . اومده بودم سرباز اسلام بشم و به اسلام و مسلمین زیر پرچم آقا خدمت کنم و انرژی هسته ای کشف کنم برای محمود جون ، شدم جاسوس رژیم غاصب صهیونیستی. حالا اینا یه طرف این رفیق ما هم که اومده بود با من پایین دید اوضاع خیلی خرابه فوری به قول بچه ها گفتنی فلنگ بست و در رفت !!! . اینم از ماجرای ما در صبح اول روز بعد از فارغ شدن . قبلنا میگفتن گاوم زایید، ولی ایندفعه من خودم واقعا فارغ شدم و زاییدم .
تو راه که برمیگشتم فحش بود که به خودم و ... میدادم. نگران اینم بودم که نکنه این پسره که اومده بود با من پایین و با من دیدنش رو هم اخراج کنن. بیچاره 3 روز بود رفته بود سر کار .
بابا ابن انرژی اتمی خیلی خطرناکه حسن ، بچه ها مواظب باشید. خلاصه اگر دیدید این وبلاگ یه مدت طولانی به روز نشده بدانید و آگاه باشید که من در بند 209 زندان اوین آویزون شدم و دارم اعتراف میکنم . شایدم اومدم تو تلویزیون یه اعترافی هم کردم . و لی من از همین الان همه حرفهایی رو که در تلویزیون میزنم رو تکذیب میکنم و ملت بداند و آگاه باشد که همه این حرفها بخاطر شکنجه بوده و لیکن هیچکدام را شما باور نکنید .

پی نوشت :
دیروز سر جلسه دفاع یکی از استادها به خواب عمیقی فرو رفته بود و داشت چرت میزد یهو چرتش پاره شد ، خودشو جمع و جور کرد و گفت ببخشی آقای ... میشه شکل قبل رو یه بار دیکه نشون بدید. من مونده بودم بخندم به این یا ... میخواستم بگم دکتر شما چرتت رو ادامه بده شاید جوابت رو در خواب دریافت کردی.

۷ نظر:

  1. شاد باش
    پسر هست یا دختر؟
    :دی
    آی آدم حرصش میگیره،وقتی بیخود و بیجهت وارد ماجرایی میشه که نمیخواد بشه و ازش گریزونه.
    خاک تو سرشون
    تسافتا(کثافتا):دی

    پاسخحذف
  2. سلام
    از اظهار لطف شما متشكرم، نمي‌دانستم دعوت به داشتن ظاهري- با روسري يا بي‌روسري مانند عكسهاي خانم كريمي- كه آدم را به ياد فرهنگ و مليّت يك نفر بيندازد و امكان بازگشت و زيستن و كار در ايران را برايش نگه دارد، نامش فضولي كردن است.
    موفّق باشيد.

    پاسخحذف
  3. از اینکه همه چیزو اینقدر بزرگ میکنی و از الآن خودتو تو زندان اوین میبینی و حتی اعترافات آینده ات رو هم پیشاپیش تکذیب میکنی، خنده ام میگیره. آخر جودادن هستیا:))))
    راستی خیلی تبریک بابت دفاع از پایان نامه. می فهمم حست رو. حس آزادی و رهایی.

    پاسخحذف
  4. به حمید :
    ممنون . جنسیتش هنوز مشخص نشده ولی فکر کنم دختره

    به نسیم :

    سپاسگذارم (خدت میدونی مدل کی D: ),
    چه کنیم دیگه گفتم الان تکذیب کنم شاید بعدا وقت نشد :|

    پاسخحذف
  5. تو عضو بالاترینی؟

    پاسخحذف
  6. نه حمید جان
    کسی من رو تو بالاترین راه نمیده :-|

    پاسخحذف
  7. سلام...ازم خواسته بوديد اينجا جوابتون رو بدم..كاش لاقل زودتر ميومديد چون من امروز راهي سفرم وخيلي عجله دارم ولي سعي ميكنم مختصر جواب بدم.
    خواستيد اطمينان بدم و قسم بخورم!من هم از شما سوال ميپرسم آيا شما 100%يقين داريد كه اينطور عمل نميشه؟ويا اگر يك قاضي درست عمل نكرد ميشه ما بخاطر او تعطيل كامل حكم خدا رو خواستار بشيم؟من لااقل در مورد اعدام كه خيلي سطحش از اين پايينتره ميدونم كه تقريبا"اغلب قضات با اكراه و بعد از يقين حكم ميدن وحكم علاوه بر اين بايد تجديد نظر هم بشه!ولي حرف من اينه كه اين شرعه و اينقدر محدود كرده كه عملا تعداد انگشت شماري احتمالا سنگسار ميشن ولي سوال اينجاست كه چرا مدافعان حقوق بشر حاضرن براي اين تعداد اندك اين همه تلاش كنن ولي در مواردي كه قتلها و كشتارهاي چندصدنفري (مثل موضوع سلاحهاي شيميايي كه اروپا بصدام فروخت و بهترينهاي ما رو ازبين برد)سكوت كنن؟حرف من اينه:چرا اونهافقط لواطكارها و زناكارها رو بشر ميدونن؟
    آقا اينجاي معادله اشكال داره!! اين حرف منه.

    پاسخحذف

 
موج سبز